آینه

می نویسم که از روشنای وجودم به دریای نگاهت برسم

آینه

می نویسم که از روشنای وجودم به دریای نگاهت برسم

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۴ خرداد ۹۵، ۱۴:۱۰ - ....مسعود ....
    متشکرم
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵، ۲۳:۵۹ - ....مسعود ....
    متشکرم
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵، ۲۳:۵۹ - ....مسعود ....
    متشکرم

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

فقط تو تو تو

چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ب.ظ
دلنوشته ی همسر بی نظیرم بعد از اینکه در این فاصله باهم الوورا کاشته بودیم بدون اینکه به هم بگیم

hamednote

این روزها

چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ب.ظ

این روزا اینقدر دانشکده میمونم تا خسته شم بعد بیام خوابگاه. البته بیشتر بخاطر اینه که فهمیدم حتی اگه کسی هم اتاق نباشه بازده م به اندازه اونجا نیست. با راهنمای قبلیم چند بار برخورد داشتم اولش ایشون سلام میکردن ولی بعدش من سلام کردم واحترام میزاشتم، خدا را شکر کارام هم خوب دارن پیش میرن. همسر جان به شوخی میگه الان راهنمای قبلیت میگه شانس من بود، تا وقتی من راهنماش بودم سالی یه بار دانشگاه نمیومد حالا دانشگاه را ول نمیکنه.

 

هم اتاقیام

جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۴۸ ب.ظ

چند روز پیش با بچه های اتاق رفتیم برج میلاد. همه شون خیلی آرایش کردن و به خودشون رسیدن ولی من با چادر رفتم ومثل همیشه، تیپ خاصی نزده بودم. البته اونجا هم زیاد باهم نبودیم از هم جدا شدیم و آخرش دوباره با هم اومدیم. شبش همه نشسته بودن دور میز برای شام منم برای بهتر شدن رابطه بعد از نماز بدون اینکه تعارفم کنن رفتم روی میز نشستم و دو قاشق کشیدم و زود هم پا شدم کسی هم تعارفم نکرد. نازک(اسم مستعار یکی از هم اتاقیام) گفت چرا جنابخان را عاشورا و ماه صفر پخش نمیکنن مگه رقص داره منم گفتم آره رقص داره و خندیدم ی دفعه عصبانی شد و گفت که چیه باید مردم شاد شن مردم خسته شدن منم بهش گفتم چرا موضع میگیری گفتی رقص داره گفتم اهنگش شاده. امشب هرسه تاشون رقصیدن منم خودمو زدم به درس خوندن!!!!!!!

زهرا همش میگه گناهه نرقصید و... همش تیکه های مذهبی میندازه. من هیچ حرفی نمیزنم وبه روی خودم نمیارم چون مستقیم به خودم نمیگه. به قول معروف به در میگه دیوار بشنوه.

تا الان نماز نخوندم نمیدونستم اونا میرقصن درسته من نماز بخونم یا نه الان هم دارن ژله میخورن و فیلم رقص میبینن. من هم برم ی نماز با کلی تاخیر بخونم!!!!

اینم بگم گنده (اسم مستعار اون یکی هم اتاقیم چون خیلی چاقه!)فرزند آخونده ولی خودش زیاد مذهبی نیست یعنی هر جا که به نفعش باشه به هر رنگی که مناسب اون جمع باشه درمیاد. 

تصمیم گرفتم دیگه روزها همش دانشکده باشم و تا اونجا که ممکنه حداقل برای مدتی اتاق کم بیام، فقط برای خابیدن.

12 آبان

جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۰ ب.ظ

12 آبان 94 را چقدر دوست دارم! دکترما برای اولین بار ازم تعریف کرد. قیافه ش اصلا یادم نمیره گفت خیلی خوب جمعش کردی و وقتی من خوشحال شدم یه نگاهی بهم انداخت و لبخندی پر از شیطنت زد و ادامه داد، البته برای اولین بار.

 چقدر دلم برای دکتر تنگ شده. سه روز پیش رفت خوزستان. من توی سایت راسخون خوندم دکتر مال ارومیه س ولی همسرم گفت بچه ی خوزستانه. دو روز پیش همکلاسیم رفت از طرف من از یکی از اساتید پرسید و ایشون گفتن که دکترما خوزستانین. مثل همیشه حرف همسرجان درست بود.

دلم برای همسر جان یه ذره شده با برهم کنش هایی که بین منو هم اتاقیام بوجود اومده دل تنگیم هم بیشتر شده این روزها کلید اتاق دکتر را از حراست میگیرم وبیشتر ساعات مفیدم را اونجا هستم و البته مثل بچه های ابتدایی از اینکه میتونم روی صندلی دکتر بشینم خیلی خوشحالم و ذوق میکنم. کاش کارم پیش بره که حداقل حالا که دارم وقت میذارم دکتر خوشحال شه. 

روزگارمون با بچه های اتاقمونو در پست بعدی شرح میدم