داغ
سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ب.ظ
انگار این دوازده سال ثانیه ای بود برای رسیدن به پدر و مادر و...
دوازه سال پیش خبر اوردند که با مادر و پدرو خواهر یکی یک دانه اش و 3 برادر در مسافرتی در تابستان داغ تصادف کردند و داغی بر دل اشنا و غریبه نهادند. همه رفتند و او تنها ماند. پسر کوچک خانواده تنهاعضوی که از مرگ فراری شد. پسر را یک سال بعد از این همه داغ داماد کردند. عموها و عمه ها داغ دیده، میخواستند عزیزباقیمانده شان ارام شود. زندگی کرد و 12 سال گذشت از ان تصادف که همه عزیزان را برد و حالا بعد از دوازه سال باز هم داغی تازه شد و چقدر تابستان امسال داغ بود. اخرین بازمانده به جمع خانواده پیوست درست به همان شکل و در همان زمان، انگار لحظه ای بیش نبوده این فاصله.